💌قربانیْش کن
آبی چشمان من ابری ست، بارانیش کن
مثل یک دریای بی آرام، طوفانیش کن
عشق من! بی تو دلم پوسید در مرداب شهر
با جنون نا به هنگامی بیابانیش کن
خلوت من دیرگاهی مانده بی تو سوت و کور
محفل اشکی بیارای و چراغانیش کن
طبع من خفته ست در فصلی که فصل رویش است
خوب من! بیدار از خواب زمستانیش کن
در دلم شور دو بیتی های «بابا» مانده است
با قلندر مشربی، مشتاق عریانیش کن
تا مسلمانی فرا رویم هزاران مرحله است
نفس کافر کیش من گبر است، نصرانیش کن
تا خدایی یک قدم مانده است، ابراهیم من!
سدّ راه توست اسماعیل، قربانیش کن
گر چه در سودای سامانی سر پروانه نیست
قطره تا دریا شود «عمّان سامانیش» کن
✍🏻استاد مجاهدی
شرح مختصری از ابیات غزل استاد مجاهدی توسط:
دکتر حسین محمدی مبارز