نوحۀ باد
خدا به ماه زمین خورده آسمان بدهد
دلی به وسعت دریای بیکران بدهد
امام مشک و علم را به دست ساقی داد
که مرد را به تمام جهان نشان بدهد
چه میشود که خداوند ذوالجلال به من
برای شعر نوشتن کمی توان بدهد
چه میشود که به باد و به ابرها و به خاک
به سنگهای زبانبسته هم زبان بدهد
که باد نوحه بخواند، که ابر گریه کند
که خاک اقامه بگوید، که سنگ اذان بدهد
رباب از نفس افتاده، جبرئیل کجاست
که گاهگاهی گهواره را تکان بدهد
چه عاشقانه و زیبا خدا مقدر کرد
که روی دست پدر ایستاده جان بدهد
هزار نکتۀ شیرینتر از عسل باقیست
اگر عطش بگذارد، اگر امان بدهد …
احمد علوی – شاعر آیینی قمhttps://adabkhane.com/
دستی نمانده تا بگذارم به شانهات
داغی که ماند بر دل هفت آسمان فقط
داغ تو بود و غربت این کودکان فقط
یک مشک پاره پاره و قلبی شکسته است
میراث جاودانهام از این جهان فقط
دستی نمانده تا بگذارم به شانهات
امروز در مقابل چشمم بمان فقط
آقا هنوز روی دو زانو نشستهام
یعنی که در برابر تو میتوان فقط …
شرمندهام که بعد من ای عشق سهم توست
باران تیر و نیزه فقط، خیزران فقط
یک مشک آب، علقمه، آتش، عطش، غروب
خون واژه است آخر این داستان فقط
***
امشب به این نتیجه رسیدم که کربلا
یعنی دلِ شکستۀ صاحب زمان فقط
ای شام تیره یک دو قدم مانده تا سحر
از گرد راه میرسد و ناگهان فقط …
احمد علوی – شاعر آیینی قمhttps://adabkhane.com/