خاتون قم
خاتون قم ای حضرت معصومه سلامت
آغاز شود دفتر اعجاز به نامت
در وصف کمالات تو شد زمزمه پرداز
قمری به رواقِ تو کبوتر سر بامت
از زینب و از فاطمه داری تو نشان ها
ای خوی و مرام علوی خوی و مرامت
آنی که احادیث شریفی ز امامان
بر جا همه حاکی بود از شان و مقامت
در بارگه قدس تو حوا به کنیزی است
آن گونه که آدم شده از شوق غلامت
بر چهره ی نورانی تو رشک برد ماه
خورشید جهانتاب زند بوسه به گامت
مانند تو معصومه کجا ذوب ولا شد؟
قربان تو و پیروی از خط امامت
آیین و مرام رضوی گشت جهانگیر
ای قم ز تو احیا شده با سعی تمامت
فیضیه که سرچشمه ی انوار الهی است
پاینده و جاوید شد از فیض مدامت
جان در ره مقصود به اخلاص نهادی
آکنده شد از بوی ولایت چو مشامت
تا روز قیامت که بود حشر خلایق
ثبت است به لوح دل و جان حرف و پیامت
از فیض وجود حرمت مرحمتی کن
ای مرغ دل شیعه گرفتار به دامت
سیراب شوند از قدح خاص تولا
زوار تو کآیند سر سفره ی عامت
بر رشته ای از معجرت آویختم امروز
دریاب کنون «خوش عمل» این پیر غلامت
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
غنچه عطشان
ظهر عاشور در خیام حرم
تشنگی برد تاب اصغر هم
گل نشکفته ی ریاض حسین
لفظ بسم الله بیاض حسین
لب چون غنچه بی کلام گشود
طاقت زینب و رباب ربود
کودک تشنه را نه آب و نه تاب
دل اهل حرم خراب و کباب
عطش آن دم که ترک تاز آورد
جگر غنچه در گداز آورد
اصغرش را ربابِ پاک نهاد
هم چو مصحف به روی دست نهاد
آمد از خیمه با شتاب برون
دلش از ناله های کودک خون
گفت با شاه دین ربابِ فگار
اصغرم را نمانده تاب و قرار
تشنگی برده تاب از این کودک
تاب همراه خواب از این کودک
برسان خود به کام آب او را
که عطش می دهد عذاب او را
خسرو دین گرفت اصغر خود
هم چو جان عزیز در بر خود
دید لب ها چو غنچه پژمرده
عطش از کالبد رمق برده
چشم ها چون سوال پر ابهام
آهوان شکسته پا در دام
سوی میدان رزم کرد شتاب
اصغرش روی دست و پا به رکاب
تا به رحم آورد مگر دل خصم
رفت و استاد در مقابل خصم
گفت بعد از سپاس و حمد خدا
ای گروه سپرده راه خطا
با من ار دشمنید و بر سر جنگ
عرصه بر کودکان چرا شده تنگ؟
طفل شش ماهه را گناهی نیست
جز منش یار و تکیه گاهی نیست
برسانید جرعه ای آبش
که عطش برده از بدن تابش
کودکان را به هیچ مذهب و کیش
کس نیازرده و نکرده پریش
گرم گفتار با عدو شه دین
اصغرش روی دست هم چو نگین
که به ناگاه زان گروه لئام
جنگ جویی پلید و حرمله نام
هدف آن طفل نازدانه گرفت
گلوی نازکش نشانه گرفت
طفل شش ماهه چون تبسم کرد
تیر هم دست و پای خود گم کرد
تا نبیند چه اتفاق افتاد
بوسه ها بر گلوی اصغر داد
در میان شرار آتش کین
دید چشمان آسمان و زمین
سروی از پا فتاد و شد پرپر
غنچه ای از ریاض پیغمبر
«خوش عمل» را ازین غم جانکاه
دیده دریاست سینه آتش گاه
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(حسین (ع) ثارالله)
به پادشاه ولایت ، ارادتش کی بود؟
کسی که دغدغهاش نان گندم ری بود
به بزم نور و صفا ره نمیبرد رندی
که همدم شب و روزش پیالهی می بود
نمیرسد به چمنزار سبز فروردین
دلی که وقف نفسهای آذر و دی بود
به سوگ شاه شهیدان ، حسین ثارالله
روان ز دیده مرا اشکها پیاپی بود
سری که سروری هر دو عالمش دادند
ز دشت ماریه تا شام ، بر سرِ نی بود
نداد جرعهای از آب دشمنش هرچند
که رودهای جهان مَهر مادر وی بود
شد اهلبیت کسی تشنه و گرسنه اسیر
که بندهی کرمش صد چو حاتم طی بود
ازین حدیث گدازنده روز و شب دل من
گهی در آتش و گه گرم ناله چون نی بود