«زمزمِ ثروت»
پاره ای سنگ ، در آن بادیه ایزد شده بود
شرک در شهر خدا راهِ درآمد شده بود
خانه درخانه خرافات خدایی می کرد
ولی ازخانۀ خود نیز خدا رَد شده بود
فکر می کرد که در کعبه فقط یاد خداست
از سرِ جهل دراین فکر، سرآمد شده بود
عقل می خواست که در گور شود جهل، ولی
کار از کار گذ شت آنچه نباید شده بود
وای بر جهل که از دستِ غبارینۀ او
دختر از خلقت خود پاک، مُردّد شده بود
کم کم از سمت خدا نورِ حقیقت بارید
وعدۀ روشنی از پیش، زبانزد شده بود
در زمین بوی خوشِ ایزد یکتا پیچید
سَرِ گیسوی سماوات مُجعد شده بود
از سخنهای پُر از راستیِ مرد حکیم
جهل با فهمِ کج خویش مقیّد شده بود
سنگ میخورد به آن هستیِ تحسین شده،آه
صبر بر سنگدلان کارِ محمّد شده بود
زنی از کوه پُرآوازه تر ومحکم تر
پیشِ سیلابِ پُرازخشم وحسد سد شده بود
زنی از ثروتِ اندیشه وایمان سرشار
بینِ آن فقرِ خرد، همسر احمد شده بود
ایلیا از اُفقِ دست محمّد تابید
پیش ازاین،ظلمتِ آن طایفه، مُمتد شده بود
دین اگر سبز شد و سینه سپر کرد اسلام
زمزمِ ثروت و شمشیر علی مَد شده بود