🌿بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم 🌿
♦️ازاین ستون به آن ستون فرج است♦️
✳️در زمان قدیم، جوان بیگناهی به مرگ محکوم شده بود. زیرا تمام شواهد و نشانه های ظاهری بر ارتکاب جرم و جنایت او حکایت میکرد. جوان را به سیاستگاه بردند و به ستونی بستند تا حکم را اجرا کنند.
❇️طبق رسم به او پیشنهاد کردند که در این واپسین دقایق عمر خود، اگر تقاضایی داشته باشد،در حدود امکان برآورده خواهد شد.
♦️محکوم بیگناه که از همه طرف، راه رهایی را بسته می دید، نگاهی به اطراف خود کرد
و گفت: «اگر برای شما مانعی نداشته باشد مرا به آن ستون مقابل ببندید.»
درخواستش را اجابت کردند و گفتند: «آیا تقاضای دیگری نداری؟»
✴️جوان بیگناه پس از کمی سکوت، جواب داد: «میدانم که زحمت شما زیاد میشود ولی میل دارم مرا از این ستون باز کنید و به ستون دیگر ببندید.»
مأموران اجرای حکم که تاکنون تقاضایی به این شکل ندیده و نشنیده بودند، از روش درخواستِ جوانِ محکوم، دچار حیرت شده و پرسیدند:«انتقال از ستونی به ستون دیگر جز آنکه اجرای حکم را چند دقیقه به تأخیر اندازد چه نفعی به حال تو دارد؟»
محکوم بیگناه که هنوز بارقه امید در چشمانش میدرخشید سر بلند کرد و گفت:
♦️«دنیا را چه دیدی؟ از این ستون به آن ستون فرج است!»♦️
❇️مأموران برای انجام آخرین درخواستش، دست به کار شدند که ناگاه از دور، فریادی به گوش آنها رسید که: «دست نگهدارید، دست نگهدارید، قاتل دستگیر شد.»
✳️بر این پایه، جوان بیگناه از مرگ حتمی نجات یافت.
معنای کنایی
✴️بشر به امید زنده است و در سایه آن هر ناملایمتی را تحمل می کند. نور امید و خوشبینی در همه جا میدرخشد و آوای دلانگیز آن در تمام گوشها طنینانداز است.
✳️ناامید نشوید و همیشه به زندگی با چشم امیدواری نگاه کنید ✳️