ضرب المثل۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید درِ گنجِ حکیم
گنه کرد در بلخ آهنگری / به شوشتر زدند گردن مسگری
گردن زدن مسگر
✳در روزگاری دور آهنگری در بلخ (شمال خراسان)می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی، چوب لای چرخ حاکم وقت می گذاشت.
او بجز آهن و آتش و کوره آهنگری و مخالفت با حاکم وقت به کاری دیگر مشغول نبود!
از صبح خروس خوان تا بوق شب کار او ساخت شمشیر، قمه و چاقو بود. تا ادوات رزمی را در اختیار مخالفان حاکم قرار دهد.
حاکم محلی ،که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به شاه می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ، چهل کلاغ می کند!
پادشاه که نه وقت کاوش داشت و نه حال جست و جو، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه:
به محض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد
و بدانند مجازات سرکشی چیست !! حکم صادره را به پای کبوتری بسته روانه می کنند ، کبوتر نامه بر بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!!!
خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند
در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر نیز که وظیفه شناس است و کاردان… !!!
نتیجه می گیرد شاید در پایتخت حکومت به مس ، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را دست بسته آورده و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کند!!
بر این پایه است که می گویند:
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
معنای کنایی
وقتی گناهی از یکی سر زده و شخص دیگری را به جایش تنبیه کنند! از این ضرب المثل بهره می برند.
شاید برای بسیاری از دوستان سوال است که ماجرای این بیت که برای آن افسانه ها ساخته اند، چیست و چه ارتباطی بین دوشهر شوشتر(خوزستان) و بلخ (خراسان قدیم) می تواند باشد؟
در این زمینه آقای محمد مهدی حسنی در مقاله ” کنکاش ضرب المثل دیوان بلخ” نگاهی گذرا به این ضرب المثل انداخته که قابل توجه است . وی می نویسد:
…به عقیده استاد دهخدا، گمان می رود که این بیت از اندیشه ی حکیم توس ، فردوسی، باشد، که می گوید:
بود داوری مان چو حکم سـَـدوم(حاکم ظالم)
همانا شینــــدستی آن حکم شوم
که در شهر خائن شد آهنگری
بزد قهرمان گردن دیگــــــری
اگر نظر استاد دهخدا در باره ریشه این بیت درست باشد،
و همچنین بیت المثل را تلخیصی از یکی از گزارش های دیوان بلخ بدانیم ،ارتباطی با شهر باستانی شوشتر ندارد، شاید صورت درست این مثل در ابتدا، نشتر به جای ششتر (شوشتر) باشد ،
به ویژه اینکه در ادب فارسی، نشتر زدن و نشترزنی، کنایه از ظلم و ستم کردن و آزار دادن است. چنانکه امیرخسرو دهلوی گوید:
عوان چون ز شه عامل برزن است فغان نی، ز نشتر، نشترزن استhttps://adabkhane.com/
فوقالعاده بود
سپاس و اجترام
بلخ در شمال غربی ترین نقطه ایران آن زمان بوده در مقابل شوشتر شناخته شده ترین شهر چنوب غرب ایران آن زمان.
تبدیل شمال به جنوب، شرق به غرب و آهنگر به مسگر جهت افزایش اغراق در این مثل استفاده هست
سپاس از دقت نظرتان
سپاس استفاده کردیم.
بزرگوار هستید