منظومه اجمالی عروض-سید محمد رضا شمس(ساقی)

(منظومه‌ی اجمالی عروض)

ای‌که خواهی در سخن گویا شوی
شاعری ، شوریده و شیدا شوی؟

باید آموزی : (فنون وزن) را
که بوَد بسیار ، در آن نکته ها

(وزن) اگر چه ابتدای شاعری‌ست
گوش کن اکنون که گویم (وزن) چیست؟

شش (مُصوّت) هست (کوتاه و بلند)
گر بدانی چیست ، گردی سربلند

( اَ ) ـ ( اِ ) ـ ( اُ ) با هم همه کوتاه هست
( آ ) و (ایـ) و (او) ، بلند و دلکش است

سه (هجا) داریم (کوتاه) و (بلند)
وآن دگر باشد (کشیده) چون کمند

چون (کشیده) ، قابل (تقطیع) نیست!
بگذر از آن تا (هجا) دانی که چیست؟

هر صدایی که رسد بر گوش ما
هست در (تقطیع) ، عنوان هجا

چون (هجاها) را (نمادی) نیز هست
این (ــ) بلند و این یکی (U) کوتاه است

(من) بلند و (ما) بلند و (او) بلند
(بِه) وُ (کِه) کوتاه ، در یادت ببند

تا بدانی (وزن) این اشعار چیست؟
(رکن) آن ، در زیر شعر مولوی‌ست

(هرکسی از ظنّ خود شد یار من)
فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن

هست وزن (مثنوی) این (رکن) ‌ها
که بوَد (معیار سنجش) ، نزد ما

نام (اوزان عروضی) ، (بحر) هست
که از آن‌ها هرچه‌ات گویم کم است

نام (بحر) مثنوی ، باشد (رَمَل)
که بوَد شیرین‌تر از قند و عسل

هست ارکانش (مُسدّس) در (شمار)
(رکن آخر) هست ، (محذوف و قصار)

هست (ده بحر) دگر بشنو چه هست؟
که به راحت ، می‌توان آری به دست

(مُجتَث) است و (مُنسَرح) وآنگه (خفیف)
هم (بسیط) و هم (سریع) است ای ظریف

هم (تقارب) ، هم (مضارع) ، هم (هَزَج)
هم (رَجَز) هم (مُقتضب) شد رج به رج

(رکن اوزان) نیز باشد در (شمار)
مختلف؛ آن را به گوش جان سپار

هم (مُسَدّس) هم (مُثَمّن) نیز هست
که (زحافاتش) ، ملال انگیز هست

🔲

بعد از این‌ ها ، (اختیار شاعری) ‌است
گر چه گاهی (اضطرار شاعری‌) است

(آخر مصرع) ، چه (کوتاه) و (بلند)
یا (کشیده) ، آن (هجا) گردد (بلند)

(قافیه) ، تکرار اگر شد ناگزیر
بگذر از تقصیر عذرم ای خبیر

خوانش اشعار را باید درست
اینک آموزید ، از بیت نخست

گاه باید خواند با (تخفیف) نیز
آنچه می‌باشد (مشدّد) ای عزیز

گاه هم (طبق ضرورت) ، در بیان
خو‌انده میگردد (مشدّد) ، واژگان

گاه حرف ساکن (ت) بعدِ (چیست)
می‌شود (ساقط) که گویی هیچ نیست

یا ‌شود (ادغام) ، بعضی واژگان
در تلفظ می‌شود (در آن) ، (دران)

یا که (خواهر) ، وقت (تقطیع) کلام
طِبق خوانش هست (خاهر) والسلام

(فاعلاتن) را ، (فعلاتن) ، توان
کرد در (آغاز هر مصرع) ، بیان

طِبق (ضرباهنگ) خاص شعر ها
می‌شود (تقطیع) هر گونه (هجا)

حرف (نون ساکنه) ، بعد از (بلند)
خارج از (تقطیع) هست ای هوشمند

مثل (جان) و (این) و (آن) و هرچه هست
جمله از (تقطیع) شعری ، (ساقط) است

هست (تسکین)، قاعده که می‌توان
(دو هجا) که هست (کوته) همزمان

(دو هجا) را (یک هجا) اِعمال کرد
تا که (دو کوتاه) ، گردد (یک بلند)

(قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا)
که بوَد مخصوص بعضی (رکن ‌ها)

که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن)
یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن)

بعد از آن ، (اِشباع) ، باشد در زبان
که به (شدت) می‌شود (کوته) بیان

وآن دگر (ابدال) ، نوعی دیگر است
در خصوص ِ (سه هجای) آخر است

که (فَعَلُن) ، می‌شود (فع لُن) ، عزیز
بیش ازین با خود مکن جنگ و ستیز

زآنکه هرچه بوده لازم ، گفته‌ام
گوهر (بحر عروضی) ، سفته‌ام

تا همین‌جا را اگر خوانی به جِدّ
می‌شوی در شعرگویی ، مستعد

وزن را (ساقی) به نظم ساده گفت
غنچه ی (وزن عروضی) را شکفت

گر که هستی طالب شعر وزین
باش ازین خرمن به همت، خوشه چین

سید محمدرضا شمس (ساقی)

ایجاد کننده پست 91

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Related Posts

کلمه مورد نظر را تایپ کنید و کلید اینتر را بفشارید در غیر اینصورت با دکمه Esc خارج شوید.

بازگشت به بالا