شاعراحمد علوی

یا علی اکبر علیه السّلام

قطعه هایی از تنش قطع یقین پیدا نشد
دشت راگشتند واکبر بیش ازاین پیدانشد


تیرها اجزای اکبر را به صحرا دوختند
اسب زخمی شد، رکاب افتاد، زین پیدا نشد


تا عقیقی که سلیمان داشت افتاد و شکست
بر رکاب سبز پیغمبر نگین پیدا نشد


ناگهان شیرازه اش پاشید از هم، بعد از آن
شرحی از آیات قرآن مبین پیدا نشد


هر دو عالم را ملائک زیر و رو کردند و هیچ
سرزمینی بهتر از این سرزمین پیدا نشد


گشته ام، اما برای زائر کویش شدن
بهتر از حال و هوای اربعین پیدا نشد


کربلا را از علی هایش فقط باید شناخت
جز علی در این جهان حبل المتین پیدا نشد


صفحه صفحه بارها تاریخ را خواندم ولی
غیر حیدر یک امیرالمؤمنین پیدا نشد

شاعر: احمد علوی

بی قرار بی قرار

ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت

سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت

بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید
بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت

خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد
دشت تاب گامهای استوارش را نداشت

لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود
لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت

یالهایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون
چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت

اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست
صاحبش راهستی اش را،اعتبارش رانداشت

پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد
طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت

اسبها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند
کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت

پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود
که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت

کاش دُلدُل بود ودِل دِل کردنش را میشنید
لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت

بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد
آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت

 احمد علوی

ایجاد کننده پست 168

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Related Posts

کلمه مورد نظر را تایپ کنید و کلید اینتر را بفشارید در غیر اینصورت با دکمه Esc خارج شوید.

بازگشت به بالا