«سیمرغِ رحمت» – شعر ایلیا

«سیمرغِ رحمت» مادرِمضمون و معنا، دست ما را تا گرفتکودکِ شعرم به راه افتاد و کم کم پا گرفت ایستادم تا سحر پای حلیمِ آرزوصبحِ دانایی رسید وکار ما بالا گرفت دیگِ احساسم بجوش آمد، غزل آماده شدواژه‌های پخته در ظرف وجودم جا گرفت باز هم حلوای این ناپخته را ابلیس خوردباز روح باورم را […]

کلمه مورد نظر را تایپ کنید و کلید اینتر را بفشارید در غیر اینصورت با دکمه Esc خارج شوید.

بازگشت به بالا